هزاره هزاره است . فصل از یک کتاب

ساخت وبلاگ

هزاره'>هزاره هزاره است .

فصلی از یک کتاب

با توجه به واقعيتهاي موجود، ميتوان عنوان كرد كـه هـزاره هـا نـه يـك گروه اجتماعي تشكيل شده از يك بافت محض خوني ونژادي اند و نه هـم مربــوط بــه يــك بافــت خــاص مــذهبي، بلكــه بــا توجــه بــه تعريــفهــاي جامعه شناختي، آنها يك ملت اند كه با تاريخ، فرهنـگ و هـويتي مشـخص شناخته ميشوند

اما براي به دست آوردن درك وشناختي دقيق ازموضـوع ايـن كتـاب، ناگزير بايد در ابتدا به تبارشناسي هزاره ها پرداخت و پرسيد كه هزاره هـا از كدام نژاد و قوم اند؟

در فصل نخسـت تـلاش شـد ه اسـت در حـد تـوان بـه صورت فشرده و اجمالي به اين پرسش پاسخ داده شود. در اين فصل، ابتـدا به ريشه هاي نژادي ، تاريخي و اجتماعي مـردم هـزاره و سـپس بـه وضـعيت زندگي امروزي و دورنماي آينده ي آن ها به عنوان يك قوم يـا يـك ملـت آسيايي پرداخته مي شود.

در مبحث ريشـه هـاي اتنيكـي و نـژادي هـزاره هـا كوشش شده تا اين موضوع با رجوع بـه آخـرين و موثـق تـرين نظريـات و جديد ترين يافته ها و دستاوردهاي پژوهشـي هـزاره شناسـان شـناخته شـده و معتبربه بررسي گرفته شود

روش درست براي شناسايي بهتريك ملت يا قومي كدام است؟

به نظر مي رسد بهترين راه شناسايي هرقوم وملتي در گام نخست رجوع به خودآنهاومراجعه به آثاروپرسش ازدانشمندان وپژوهشـگرانشـان اسـت که آنان چه کسانی اند واز کجا آمده اند؟ زيرا براي معرفي و شناخت درسـت يك قوم وملت ويا حتي يكفرد،هيچ ادعاودليلي استوارترازاظهارواقرار خودآنان نيست.

بنابراين درآغازبايد اززبان مردم هزاره واززبان دانشمندان ومحققان آن ها كه نزديكترين وآگاه ترين افرادبه سرگذشت آن ملت انـد، بشنويم وبدانيم كه آنها خودرا چه مينامند و چه ميخوانند؟

هزارهها خود را چه مينامند؟ در مسافرت هاي مكرري كه از شمالي ترين تـا جنـوبي تـرين نقطـه هـاي سرزمين مردم هزاره و ازشرق كابـل تـا غربـي تـرين نقطـه ي آن (بـادغيس، قلعه نو، كرخ و هرات) سواره يا پياده داشته و بـا آن هـا سـخن گفتـه ام، هـر زمان كه در باره ي هويت قومي و مليشان پرسيد ه ام، همگي به اتفاق خـود را هزاره معرفي كرد ه اند. گويا كه آنها بـراي شناسـاندن خودشـان بـه جـز هزاره نام و عنوان ديگري را زيبنده، گويا، جامع وكامل نميدانند، پژوهشگران و جامعه شناسان متعلق به ديگر اقوام افغانسـتان نيـز بـراي شناساندن اين مردم جز هزاره واژه ي ديگري نيافته اند. در عرفـرف

و ادبيـات ديگر اقوام هموطنشان مانند افغانها، تاجيكها، اوزبيـكهـا، تـركمنهـا، بلوچها، قزاقها، مغولها، قبچـاقهـا، نورسـتانيهـا، هنـدوها و... نيـز آنهـا هزاره ناميده ميشوند. با توجه به اينكه عرف

يك منبع مورد قبول حقوقي ميباشد، اطلاق اين نام از سوي آن نيزبه صورت رسـمي مـيتوانـد مـورد پذيرش قرار بگيرد. همچنين دولتهـا و حكومـتهـاي افغانسـتان در ادوار گوناگون نيز با اينكه غالبـاً از كلمـه و مـردم هـزاره خشـنود نبـودهانـد امـا هميشه در گفتار و نوشتار، اين مردم را بـا همـه ي ويژگـيهـاي فرهنگـي و تاريخي شان هزاره خوانده اند

واقعيت نيز اين است كه هزاره،هـزاره اسـت وهـيچ واژهاي جـز هـزاره»

نميتواند معرف كامل و جامع اين مردم باشد.

هزاره ها باوجوداينكه درميان خودداراي طوايف واقوام خُردترو كوچكتروهمچنين گرايش ها، افكارو

مذاهب مختلف اند امادرنهايت همگي با اتفاق نظر خودراهزاره ميدانند

فيض محمد كاتب هزاره كه به پدر تاريخ كشور و بيهقي زمـان شـهرت دارد، نظريه ي منشأ تُركي داشتن هزاره را از ديگر اقوال بـر تـرو واقعـي تـر دانسته است. او اصل و نسب مردم هـزاره را از زبـان هـزاره هـا چنـين ثبـت كرده است: «قبيله ي شيخعلي خود را داراي منشأ تُرك مي داند و شاهد آن را در وجود گروهي ميان خود شـان مـي بيننـد كـه تـركمن شـناخته شـده و توسط آقسقالان به اين منطقه سوق داده شد ه اند. همچنين تركهـاي خلـج و قارلوق ميان آن دسته از گروههاي قو مي اند كه اجداد هزاره ها را تشـكيل مي دهند. آنان قبل از تهاجم مغولها در مناطقي مـي زيسـتند كـه اكنـون بـه افغانسـتان مركـزي موسـوم اسـت

پو هاند داكتر جاويد و پـو هانـد داكتـرعمر صالح دربـار ه ي هـزاره هـا مي نويسند: «جماعت ديگري از تاجيكان كه در ناحيه ي تاريخي غرجسـتان يعني هزاره جات سكنا دارند، معروف به هزاره اند و از اقوام اصيل و بـو مـي اين سرزمين اند كه قبل از مغولها به نام «غـرره» يعنـي غرجسـتاني معـروف بود ه اند و سلسله هاي شاهي «غور» و «كـرت» و « شـارهـاي» بـاميـان از ميـان همين اقوام بود ه اند. نژاد هزاره ممكن است اختلاطی از اقوام اورال آلتای داشته باشد، اما مسلما ممکن است این اختلاط در مدت کمتر از دو هزار سال صورت گرفته باشد.

اداكتـر سيدعســكرموسـوي دانــش آموختــهي رشـته ي انســانشناســي از دانشگاهآكسفورد انگلستان كه مدتها در آن مركز معتبرعلمي پژوهشگر بودده است درگفتاري باعنوان «يك ديدگاه جديد»درباره ي منشـأ هـزارههـا مينويسد: «هرگونه تحقيق مـردم شناسـانه درمـوردقـوم نگـاري مردمـان ايـن منطقه ، مستلزم يك سـفرعلمـي قـدم بـه قـدمبـه گذشـته ي دوروالگـو هـاي مهاجرت وپديد آمدن مرز هاي جغرافيايي ناشي ازآن درمنطقه است.

بـراي رسيدن به اين منظـور، مـا نيازمنـد بررسـي تـاريخ گذشـته ي بـاميـان هزارهجات- وتنديس هاي قديمي بوداهسـتيم قبل از حمله ي مغول به خراسان (افغانستان امروز) به طوروسـيع در جنوب هندوكش حاكم بود. بوديسم درقرن سوم پـيش از مـيلادتوسـط راهبان بودايي به نواحي جنوب كو ههاي هندوكش عرضه شده بود. بـا توجـه به سكه هاي قديمي پيدا شدهدردره ي با ميـان، نقاشـي هـاي روي ديـوارهـاي معبد واطراف تنديس هاي بودا، نقاشيهاي بـه جـاي مانـده اززمـان آخـرين شا هان كو شاني و همچنين شكل فيزيكي تنـديسهـا، مـي تـوان چنـين نتيجـه گرفت كه ساكنان اين منطقه تا حـدوددوهـزارو سـه

صـد سـال پـيش داراي همان تركيب فيزيكي صورت بودهاند كه هزاره هاي امروزند

داكتــرموســوي در بحــث و بررســيهــاي همــه»

جانبــه ي علمــي و مردمشناسانه اي كه در مورد هزاره هـا انجـام مـي دهـد ، در نهايـت بـرمنشـأ تُرك بودن هزاره ها بيشتر تكيه مـيكنـد و مـي نويسـد: «نياكـان هـزاره هـا احتمالاً به ساكنان تُرك آسـياي مركـزي و شـرقي كـه بـيش از دوهـزار و سـه صـد سـال پـيش از شـمال و جنـوب هنـدوكش بـه نـواحي موسـوم بـه

هزارهجات كنوني مهاجرت كرده بودند، بر ميگردد

حسـين نايـل، مـورخ معـروف و شـناخته شـدهي هـزاره در ايـن زمينـه مي نويسد: «مليت هزاره كه از پيشين روزگاران در خلال كوهسـاران شـامخ و دره هاي طولاني و پر از فراز و نشيب و كنارههاي رودهـا و درياچـه هـاي سركش صفحات مركزي و مناطق همجوار آن و قسماً در بخش هاي ديگر كشور زندگاني بهسر مي برند، يكي از قديميترين و بو ميتـرين مـردم ايـن سرزمين اند و همين مرز و بوم پيدايشگاه و پرورشگاه آنان بـوده اسـت و بدايت به غايت قوي را در اينجا دارا بوده اند و به طور قطع در روند حيات چند هزار

ساله ي خود نقطه هاي عطف و لحظه هاي بزرگي داشته اند كه بنـا برعلل وعوامل، ناشناخته و بي انعكاس مانـد ه انـد

در نوشـته هـاي حسـين نايل، سه پيام قابل دريافت است: نخست، اينكه هـزاره يـك

ملـت اسـت؛ يعني هزاره، هزاره است. دوم اينكه مردم هزاره باتوجه به فراز و نشيب هـا، رنـج و عـذابهـاي بـي پايـان، فرهنـگ و تـاريخ، فـداكاريهـا، اخـلاق و باورهاي اجتماعي، به عنوان يك وجود فرهنگي و تاريخي و يـك هويـت قو مي و انساني، چگونگي زندگي و همچنين سرنوشت آيندهي شان اهميت دارد نه مسايل نژادي و خونيشان.

سوم اينكه حسين نايل از بـو مـي بـودن مردم هزاره در سرزميني كه به سر مي برند، دفـاع مـي كنـد و بـدون آنكـه مردم هزاره را به دامن قوم ديگري پيوند بزند و پيرايه ي ديگر اقوام بسـازد، به مستقل و متحد بودن مردم هزاره تأكيد دارد.

با ايـن احتمـال كـه امكـان دارد مانند همه ي ملت هاي ديگر، مردم هـزاره نيـز از نـژاد هـا و خـون هـاي مختلف تشكيل شده باشد كه نژاد خالص در دنيا وجود ندارد. همـان گونـه كه زبان خالص نيزوجود ندارد

نويسنده ي كتاب سرزمين ورجال هزارهجات همچنين، ازقـول ابوالاسـفار عليمحمد بلخي درگفتـاري بـا عنـوان خـاطرات دودمـان تُـرك واوزبيـك درمسيرتاريخ مي نويسد: «طايفه ي هزاره كه لفظشان يك نوع فارسسی خاص به شمار می روند

قرارتحقيق شيرمحمد خان مؤلف خورشـيد جهـان ، نيـزاز سلاله ي تُركاند.» از سخن اين مورخ افغانستاني چنين استنباط مـي شـود كـه هزاره ي شيعه و سني هر دودراصل تُركاند. از اينجـا اسـت كـه برخـي از مورخان، ا ميرخسرودهلوي شاعرمشهور سده ي هشتم هجري را كه دراصل از خطه ي لاچين (نهرين) - يكي ازولسوالي هاي ولايت بغلان- است، تُـرك وبرخي ديگرهزارهي اهلسنت گفته اند مينويسد: «بايد به ياد داشت كه تحقيق در مسئلهي اتنيـك هزاره ها وجه خاص علمي دارد و دانستن آن به عنوان يك مسئله ي مربـوط به حيات برشي از جامعه ي انساني، لازم به شمار مي آيد و نتيجه ي آن نيزبه سود دانش بشري و پيروزي دانشپژو هان به حسـاب گرفتـه مـي شـود و بـر رضايت خاطرآنان مي انجامد

اما براي عامه ي مـردم زيـاد مـورد دلچسـپي

واقع نميشود و نياز بدان احساس نمی گردد

علاوه بر اين نظريه، به نظريات ديگري كه در اين موضـوع طـرح شـده نيز ميشود اشاره و تعدادي از آنها را نقل كرد. عبدالحي حبيبي باور دارد كـه هـزاره هـا از بوميـان افغانسـتان هسـتند، او ضـمن رد ديـدگاههـايي كـه هزارهها را بازماندگان سپاهيان چنگيز ميدانند، مينويسد: «درباره ي هـزاره وسرزمين هزارهجات كه اصطلاحي متأخر[است،] گاهگاهي نويسندگان و جستجوكنندگان چيزي نوشـته و يـا گفتـه انـد كـه معلومـات ايشـان نيـز بـه دوره ي متأخر و بعد از تاخت وتاز چنگيز مربوط است [و] واقعيت و اعتبـار تاريخي ندارد. در حاليكه اين نام در تاريخ، سوابق طولاني قبل از چنگيز دارد و دلايل موجود است كه اين مردم در قرون متمادی قبل از آن هم دراین سسر زمین ساکن بوده اند

تقي خاوري: «ساختار قومي هزاره را ششصد و بـه روايتـي هفـتصـد طائفه شكل ميدهد

و اينهمه طوايف متنوع غير ممكـن اسـت كـه نشـأت گرفته از يك سلسله ي قومي يعني مغول باشد.» «بـدون ترديـد هـزاره هـا از ديرباز ساكن افغانستان بوده اند. اين را اگر چيز ديگري بـه اثبـات نرسـاند،

دستهكم زبان هزاره خود گواه بر اين پيشينه ي تاريخي است

فاضل كياني: «گرچـه امـروزه سـخن رانـدن از نـژاد و قـوم خـالص در جهان به كلي غلط اسـت و مسـلم اسـت كـه درطـول تـار يخ اخـتلاطهـا و جابهجايي هاي فرهنگي و قومي بسياري بين ملـل و جوامـع بشـري صـورت گرفته است؛ اما با تكيه به اسناد، دلايل قناعتبخـش و شـواهد قابـل قبـول مـيتـوان گفـت كـه بخـش اعظـم پيكـرهي اصـلي هزارگـان و بسـياري از طوايف و اقوام آن از بومي ترين ساكنان مملكت اند

سخن پاياني اين بخش اينكه هزاره ها در سراسر افغانسـتان بـه ويـژه در سرزميني به نام هزارستان زندگي ميكنند. تعداد نفوس هزاره هـا بـه خـاطر اجرا نشدن برنامه ي شمارش جمعيت همانند ديگروطندارانشـان بـه طـور دقيق و رسمي معلوم نيست. اسناد و شواهد موثق اما غير رسمي گواه بـرآن است كه تعداد نفوس هزاره ها بيست وپنج تـا سـي درصـد از كـل جمعيـت شهروندان افغانسـتان را تشـكيل مـيدهـد. بـا شـرايطي كـه در سـاختارهاي افغانستان حاكم است، تعداد نمايندگان هرقـو مـي كـه در مجلـس شـوراي ملي راه يافته اند، بـه صـورت نسـبي مـي توانـد نشـانه ي تعـداد نفـوس اقـوام شــركت كننــده در انتخابــات باشــد. طبــق بررســي و پــژوهش رســمي پژوهشــكدهي مطالعــات پارلمــانی مركــزمطالعــات اســتراتژيك كابــل

هزاره ها با داشتن شصت ويك نماينده، بيست وپـنج درصـد از كـل اعضـاي

مجلس شوراي دوصد و چهلونُه نفرهي افغانستان را تشكيل ميدهند

. کاپی از فصل اول کتاب هزاره ها در اسکاندیناوی.

مدارک

خبر کوتاه از کتاب هزاره های اسکاندیناوی...
ما را در سایت خبر کوتاه از کتاب هزاره های اسکاندیناوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezaziai بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 20:17